---♡[]ازدواج اجباری![]♡---

P¹⁹


ات ویو
یه بهونه جور کردم وبه مامان وبابام گفتم وگفتم که میرم بخوابم....لباس خوایم رو پوشیدم موهامو شونه کردم وخواستم بخوابم ولی یهو صدای پیامک گوشیو شنیدم....این پیامک از طرف جین نبود..حتی رزی..وکوک..پس...پس کار کیه؟...توهمین فکرا بودم که اسمم رو گفت...این کیه که هم منو میشناسه هم شمارمو داره...بیخیالش شدم ولی خبع راستش ترسیده بودم

(پرش زمانی به صبح)

ات ویو
صبح از خواب بیدار شدم رفتن صبحونه خوردم وآماده شدم که دوباره برام پیام اومد اَه باز همونه دیشب بهم پیم داده بود...میگح امشب بهم زنگ میزنه..یعنی چی آخه این کیه..باکلی استرس اماده شدم ورفتم مدرسه دیدم جین هنور نرسیده ورفتن پیش رزی

رزی:عه سلام ات
ات:سلام
رزی:چیشده؟
ات:دیشب یه غریبه بهم پیم داده نه جونگ کوک بود نه جین
رزی:من بودم
ات:ولی من اصلا نمیشناسم چطور شما.....وایسا ببینم چی گفتی
رزی:من بودم(وفرار میکنه)

ات ویو
بعد این حرف رزی فرار کرد ومنم سعی کردم بگیرمش که پام به سنگ گیر کرد و احساس کردم دست یکی دور کمدم حلقه شد.....


[ادامه دارد...]
[شرط ها]
۱۸لایک
۱۰کامنت
۵تا فالوور
______________________
لایک نکنین یه وقت شستتون میشکنه راضی به زحمت نیستم😅😑